ماه شوم_قسمت سی و پنج

عشق یک خون آشام

یک نفس خون آشام ....

لبخندآدریانوس شانه هایش را بالا انداخت و گفت: باشد!گردن دخترک گرفت.....

و دستاش را هر لحظه محکم تر کرد دختر جادو گفت:نه.. ولی... تو قول داده بودی...تو!!

آدریانوس:آره قول داده بودم که به پیشه بابات بری الانم داری میری!

ممنون که نقشت رو خوب بازی کردی!خداحافظ دختر بی جادو!

و آن طور که از ذهنت می خونم زندگی مادرت را میدانی نه!؟سرم را تکان دادم!

گفت:تو داستان اشتباه را شنیدی،آن چیز که شنیدی داستانی بود که آدریانوس می خواست،

شاید تعداد کمی داستان واقعی را میدانند.سرم را تکان دادم و به زن نگاه کردم و

گفتم:حالا واقعا آدریانوس کیست؟زن نگاهش یخ تر شد و گفت:هیچ کس نمیداند او واقعا کیست ولی

اونقدر قوی هست که هیچکدام از دنیای ما نمی خواهد او را ببیند یا با او

در بیفتد،و میبینی زندگی تو رو اون درست کرده و شاید اگر اون نبود تو هم نبودی!

گفتم:منظورتون از کلمه ی هامرا که به من گفتید چی بود؟

سرش را تکان داد که باعث شد چند قطره آب بر روی دستانم بیفتد،گفت:شاید

تو بعد از صد سال اولین نفر از این مخلوقات باشی خیلی وقت است

که از بین رفتند،نیمه انسان هاییکه در ماه شوم به دنیا میان و اگر کمی استعداد جادو داشته باشند

ماه بر روی آن ها تاثیر بسیار شدیدی میزاره و کم کم رنگ موها و چشمانت

به سمت رنگ خونت میرود که فکر میکنم مال تو نقره ای باشد.سرم را تکان دادم.

ادامه داد:از همین امسال تغیراتت شروع شده و کم کم احساسات معمولی انسانی

رو از دست میدی  رنگ موها چشمانت دیگه قابل تغیر نیست و در صورتی میمری

که کسی تو را بکشد مدت عمرت 600 سال هست و فردا تغیراتت کامل میشه،

امشب شب سختی برایت خواهد بود و بسیار اذیت میشی و اختیار بدنت دسته خودت نیست

و اون هامرای وجودت اختیارت را میگیر و میتونه هر کاری بکنه،به اون خون آشام ها

و نیمه شیطان ها بگو که خیلی مواظبت باشند یک شبانه روز تغیر طول میکشه

پس دو روز دیگر تو را خواهم دید! و شروع کرد تبدیل به آب خالص شدن

گفتم:صبر کن هنوز خیلی سوال دارم خواهش میکنم!صدایش درون ذهنم پیچید:

سوال هایت را دو روز دیگر جواب خواهم داد هامرا!

به خودم نگاه کردم که لباس هایم بعد از تغیر خود به خود بر تنم آمده بود،

راه خانه را از پیش گرفتم،امشب تغیر میکردم و اون طور که زن آبی میگفت

خیلی اتفاقات خوبی برایم نمی افتاد!خیلی از سوال های ذهنم برطرف شده بود

ولی به جایش  هزاران سوال دیگر پیدا کرده بودم!هامراها یعنی میشه هنوز

یکی ازشون مونده باشه؟آدریانوس واقعا چه موجودی بود؟از زندگی من چی میخواست؟

واقعا به دنبال چی بود؟یعنی مارتین او را میشناخت ؟

کمی از اعتمادم نسبت به مارتنی از بین رفته بود فقط باید بعضی چیزهارو بهش میگفتم

و بیشتر به خاطر امشب!واقعا معلوم نبود امشب چه اتفاقی بیفته!

دیوارهای سیاه خیلی زود معلوم شد!با ورودم به خانه مارتین جلویم ظاهر شد:کجا بودی؟

همه ی ما واقعا برات نگران بودیم!گفتم:میشه باهات حرف بزنم؟

ابروهایش بالا رفت و گفت:حتما می خوای خصوصی باهام حرف بزنی؟

سرم را به معنی آره تکان دادم.سرش را تکان داد و گفت:بسیار خب!

و با بشکنی ما در اتاق سفید رنگی بودیم،قضیه هامراها و تغیر امشبم را برایش تعریف کردم

ولی نگفتم که چجور اینها را فهمیدم،با دقت به حرف هایم گوش داد و گفت:

من تمام سعیم رو برای محافظت از تو انجام میدم آتریسا!خیلی نگران نباش و

بدون ما ها همه سعیمون رو برای کنترلت انجام میدیم!اب دهنو قورت دادم

و لبخندی زورکی زدم وگفتم:ممنون!دستش را بالا آورد و به ساعتش نگاه کرد

و گفت:هنوز دو سه ساعت وقت داریم تا اون موقع باید یک جای خوب برات پیدا کنم!

یک بشکن برای برگشت و دوباره تو سالن اصلی خانه بودیم،گفت:بهت پیشنهاد میکنم

بری استراحت کنی ولی لطفا تو اتاقت نرو و همین جا استراحت کن!

سرم را تکان دادم و به سمت مبل پذیرایی رفتم و بر

رویش دراز کشیدم و چشمانم را بر روی هم گذاشتم.........

ادامه داره

 

 


نظرات شما عزیزان:

Vampire Girl
ساعت18:29---25 فروردين 1394
سي روز...سي روز مونده ديگه؟ سي روز تا آزادي!
خنگول بازياي من شروع شد. چرا مارتين حالا؟
خب داستان كم كم داره ميره توي جو اصلي حالا نميخوام دخالتي چيزي كنما ولي ميگم بهتره يه خرده هيجان و اكشن داستان رو بيشتر كني
پاسخ: بیشتر از سی روز &__& خیلی زیاده >_< چون مارتین این قصه هرو براش تعریف کرده بود و... چشم حتما هیجان زیاد هم خواهیم داشت :دی


سامی
ساعت20:34---18 فروردين 1394
ممنونننننننننننننننننننننننننن
پاسخ:خواهش:-)


...
ساعت18:29---14 فروردين 1394
خیلی ممنونم بابت این قسمت

پاسخ: ممنونم که نظر دادی ^__^


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: ماه شوم,
نوشته شده درجمعه 14 فروردين 1394ساعت 13:47توسطaytena|


آخرين مطالب

Design By : Rihanna